گنجور

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۳ - ما رَأَیْتُ شَیْئاً إِلّا وَ رَأَیْتُ اللهَ فیهِ

 

عاشقان از وصال یافته ذوق

«‌لی مع الله» گوی از سر شوق

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۲ - عزالدین نامی را ستایش کند

 

ای بزرگی که شد دل و رایت

حارس ملک دودهٔ سلجوق

متعجب بمانده بر گردون

در کمال علو تو عیوق

بوده در بذل و جود چون حاتم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۳ - در مطایبه

 

هرکه مخلوق را کند خدمت

چون بود حر و فاضل و مرزوق

عمر باید که بگذراند خوش

پیش مخلوق با می و معشوق

پس از این در تهی نیاید نیز

[...]

انوری
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۸ - حکایت

 

این بگفت و براند از سر شوق

سخن اندر میان به غایت ذوق

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۱ - سر آغاز

 

سوختم، سوختم، در آتش شوق

بیخودم کن دمی به بادهٔ ذوق

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۲ - در بیان آنکه اصل دین محبت حق است، و جملۀ علمها برای آن است که آدمی را محبت حاصل شود و اگر باشد زیاده گردد. محبت بیعمل فایده دهد اما عمل بی محبت فایده ندهد. دلیل بر آنکه شخصی جرمها و گناههای بسیار خود را روزی بحضرت مصطفی علیه السلام یک بیک عرضه داشت. تا حدی که مصطفی صلعم از آن گناههای بی حد در تعجب ماند. آخرالامر گفت یا رسول اللّه اینهمه هست الا شما را عظیم دوست میدارم، فرمود که چون مرادوست میداری از مائی که المرء مع من احب و من احب قوماً فهو منهم. اگر عمل بی محبت فایده کردی ابلیس بعد از چندین طاعت مردود و ملعون نگشتی. در عمل مکرو ریا گنجد اما در محبت هرگز نگنجد. مثلا اگر کسی بشخصی خدمتها کند و دلداریها و تواضعها کند بنیت اینکه او راایمن گرداند و چون فرصت یابد سرش را ببرد. دانی که آن عملها همه مکر بوده است. طاعت‌های باریای پر غرض همین حکم را دارد. و در تقریر آن که اولیاء بر همه اسرار واقف‌اند و مطلع الا مصلحت نیست که راز را پیش نااهل فاش کنند که اگر مصلحت بودی خود حق تعالی نیز بدیشان بنمودی

 

قبلۀ عاشقان بود معشوق

نبرد بوز عشق جز فاروق

سلطان ولد
 

اوحدی » جام جم » بخش ۹۱ - در فایدهٔ جوع

 

با چنان خوردن و چنان آروق

چون بری رخت روح بر عیّوق؟

اوحدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode