×
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۶
ای لب تو نگین خاتم عشق
روی تو آفتاب عالم عشق
تو ز عشاق فارغ و شب و روز
کار عشاق بیتو ماتم عشق
نتوان خورد بیتو آبی خوش
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۰ - در بیان موعظه و معرفت گفتن ولد در خدمت شیخ صلاح الدین عظم الله ذکره و فرمودن او که خواهم که تو نمانی تا از تو موعظه و معرفت من گویم که در عالم وحدت دوی نمیگنجد و مثل آوردن
همه صافی شوند چون یم عشق
همگان دم زنند از دم عشق
شاه نعمتالله ولی » ترجیعات » ترجیع سوم
دوشم از غیبت پیر عالم عشق
این سخن یاد دادم از دم عشق
کای گدای همه قدح نوشان
جام می نوش تا شوی جم عشق
کرده ام خود به ترک مردم عقل
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۴ - غزل گفتن عیینه در حسب حال خود
گفت کای بیخبر ز ماتم عشق
غافل از جانگدازی غم عشق
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۴۴ - جمالی اردستانی قُدِّسَ سِرُّه
گر بدانی حقیقت غم عشق
نشوی جز انیس و همدم عشق
میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹
نزند دم فلک بجز دم عشق
عالمی نیست غیر عالم عشق
شادی ای نیست جز که شادی عشق
نیز نبود غمی بجز غم عشق
زین همه نکته ها که عقل سرود
[...]