خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت از زندان
راحت از راه دل چنان برخاست
که دل اکنون ز بند جان برخاست
نفسی در میان میانجی بود
آن میانجی هم از میان برخاست
سایهای مانده بود هم گم شد
[...]
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
پردهٔ ظلمت از جهان برخاست
وان خیالات از میان برخاست
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
خواجه را جوش از استخوان برخاست
شرم و رعنایی از میان برخاست
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
ناله از طاق آسمان برخاست
صبح چون دردمید از پس کوه
آتشی از همه جهان برخاست
عنبر شب چو سوخت زآتش صبح
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹
دوش کان شمع نیکوان برخاست
ناله از پیر و از جوان برخاست
گل سرخ رخش چو عکس انداخت
جوش آتش ز ارغوان برخاست
آفتابی که خواجهتاش مه است
[...]
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰
ناگه از میکده فغان برخاست
ناله از جان عاشقان برخاست
شر و شوری فتاد در عالم
های و هویی از این و آن برخاست
جامی از میکده روان کردند
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » ترجیعات » شمارهٔ ۱
چون ز مرغ سحر فغان برخاست
نعره از جان عاشقان برخاست
نرگس نیمهمست خوابآلود
به تماشای بوستان برخاست
چون میان توام بشد ز کنار
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۲۰ - حکایت دعا کردن پادشاه ترمذ که تا از کنیزکی که به محبت وی از تدبیر ملک بازمانده بود خلاصی یابد
ناگهان موجی از میان برخاست
زان دو زورق نشین فغان برخاست
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - بثالشکوی و مدح بهاءالدین
باز عشقم به کین جان برخاست
از سراپای من فغان برخاست
غم چنانم نشست در دل تنگ
که دویی از میانشان برخاست
این چه طوفان محنتست که باز
[...]