گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » ترکیبات و ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه رشیدالدین

 

بوستان با سپهر همتا شد

که پر ز شعری و ثریا شد

کوه چون تکیه گاه خسرو گشت

دشت چون بزمگاه دارا شد

باد رنگ ابر نقشبندی کرد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - نیز در ستایش اتسز می گوید

 

چمن باغ پر ثریا شد

خار و خارا عقیق و مینا شد

پیر گشته شد جهان ، ز سعی بهار

بنگر از سر چگونه برنا شد ؟

باغ خرم نبود ، خرم گشت

[...]

وطواط
 

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

شب من زین حدیث یلدا شد

رشته صبرِ بنده یکتا شد

حمیدالدین بلخی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۹ - ایضاً له

 

تاکه مسعود صاعد از ما شد

کار اسلام زیر و بالا شد

بی جلالش هرانجا ملکیست

ملکش از دست و پایش ارجاشد

سد اسکندر از میان برخواست

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » لمعات » لمعۀ دوم

 

پرده حسن او چو پیدا شد

عالم اندر نفس هویدا شد

وام کرد از جمال او نظری

حسن رویش بدید وشیدا شد

عاریت بستد از لبش شکری

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ (که همه اوست هر چه هست یقین - جان و جانان و دلبر و دل و دین)

 

آفتاب رخ تو پیدا شد

عالم اندر تفش هویدا شد

وام کرد از جمال تو نظری

حسن رویت بدید و شیدا شد

عاریت بستد از لبت شکری

[...]

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل سوم و چهارم » بخش ۳ - مثنوی

 

هر دلی کو به عشق بینا شد

منزلش زیر بود و بالا شد

عراقی
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل پنجم » بخش ۲ - حکایت

 

زان مقامش ملال پیدا شد

به تفرج به سوی صحرا شد

عراقی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۷ - برگشتن مولانا از دمشق بروم

 

قطره اش چون فزود دریا شد

بود عالی ز عشق اعلی شد

سلطان ولد
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۱۵ - در بیان آن که پاکی باطن را آبَش شیخ است. لابد که ناپاک از آب پاک شود. حرفت‌ها و صنعت‌ها که کمترین چیزهاست بی استادی و معلّمی حاصل نمی‌شود، شناخت خدای تعالی که مشکل‌ترین و عزیزترین کارهاست و بالای آن چیزی نیست از خود کی می‌توان بدان رسیدن؟ حق تعالی برای آن کار نیز معلمان پیدا کرد و آن انبیاء و اولیاء‌اند علیهم‌السّلام بی حضرت ایشان آن کار به کس میسّر نشود. آنکه بی استاد دانست نادر است و بر نادر حکم نیست و هم آن نادر برای آن است که خلق دیگر از او بیاموزند و چون آموختند و به مراد رسیدند، چه از غیب و چه از استاد. باز نباید گفتن به مرید واصل که از آن شیخ که تو یافتی من نیز بروم و از او طلب دارم از تو قبول نمی‌کنم. همچنان که نشاید گفتن که من از پیغمبر و یا از شیخ نمی‌ستانم بروم از آنجا بطلبم که ایشان یافتند. از این اندیشه آدمی کافر شود زیرا این همان است، مثالش چنان باشد که شخصی چراغی افروخته باشد دیگری هم که طالب چراغ باشد گوید که من از این چراغ نمی‌افروزم چراغ خود را بروم از آنجا بیفروزم که تو افروخته‌ای، این سخن نه موجب مضحکه باشد؟

 

هرکه معنی گزید بینا شد

هرکه در نقش ماند اعمی شد

سلطان ولد
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode