چون گه رفتنش فراز آمد

به سوی حضرتش نیاز آمد

گل به نزد تو زان فراز آمد

که گلو را به گل نیاز آمد

چون شبانگاه شوی باز آمد

زن برِ شوی خود فراز آمد

نه چو ره رفتنش نیاز آمد

منهزم رفت و شاه باز آمد

چون تگ اشبهش به تاز آمد

عرب اندر عجم فراز آمد

چون بدین گفتنم نیاز آمد

مثلی لایقم فراز آمد

زانچنان بیهشی چو باز آمد

قطره ‌ اش بحر پر ز راز آمد

دست او بر همه دراز آمد

زو نصیب همه گداز آمد

گر چه خالی ز برگ و ساز آمد

نه به حکم تو رفت و باز آمد؟

دل که در عالم نیاز آمد

پیش معشوق سر فراز آمد

عمر ما رفته بود باز آمد

کار بی ساز ما به ساز آمد

جان هجران کشیده دلخوش شد

مژدهٔ وصل دل نواز آمد

هر که ابروی یار ما را دید

[...]

عمر ما رفته بود باز آمد

کارساز خوشم به ساز آمد

مطربم ساز عاشقان بنواخت

باز آواز دلنواز آمد

می کند باز ناز خواجه ایاز

[...]

دل و جانش در اهتزاز آمد

وجد و حال گذشته باز آمد

بعد دیری به خویش باز آمد

رخ به خون تر ترانه ساز آمد

بار دیگر به خویش باز آمد

در سخن های دلنواز آمد

دربرم یار دلنواز آمد

برتنم جان رفته باز آمد

ساقی عشق مجلسی آراست

مطرب عاشقان بساز آمد

در ره عشق دیده محمود

[...]