گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۱

 

طالعم زلف یار را ماند

وضع من روزگار را ماند

دل هوس تشنه است ورنه سپهر

کاسهٔ زهر مار را ماند

نَفسِ من به این   فسرده‌ دلی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹۲

 

موج‌گل بی‌تو خار را ماند

صبح‌‌، شبهای تار را ماند

به فسون نشاط خون شده‌ام

نشئهٔ من خمار را ماند

چشم آیینه از تماشایش

[...]

بیدل دهلوی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳۹

 

لاله رنگ رنگ ازو روید

بوستان بهار را ماند

چشم شوخی گشوده بر رخ خلق

نرگس آبدار را ماند

از تبسم همی شکر ریزد

[...]

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode