سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الاوّل: در توحید باری تعالی » بخش ۶۶ - فیالافتقار والتحیّرِ فی صفاته
عقل در کُنه وصف او نادان
ذوق با طوق شوق او شادان
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲۶ - در عدالت و ستم ناکردن
ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۲ - اندر مدح صدرالامام تاجالوزراء ابیمحمدبن الحسنبن منصور گوید
تا جهانست باد دلشادان
که جهانیست از وی آبادان
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۶ - در مدح اقضیالقضاة جمالالدیّن ابوالقاسم محمودبن محمّدِالاثیری
دین ایزد ز بود او شادان
خانهٔ شرع ازوست آبادان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان
پنجمین کشور از تو آبادان
وز تو شش کشور دیگر شادان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
بختم از دور گفت کای نادان
(لیس قریه وراء عبادان)
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
گشت بلقیس ازین سخن شادان
کز خلف خانه میشد آبادان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
جمعی از دوستان و همزادان
گشته هریک به روی او شادان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
شاد بادی که کردیام شادان
ای به تو خان و مانم آبادان
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
کهآشنایی مرا ز همزادان
برد مهمان که خانش آبادان
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۲ - و قال ایضاً
صد غمّاز مجد عبّادان
قریة من وراع عبّادان
کژ و خون ریز در دهانش زبان
راست مانند نیش فصّادان
سیه و سخت در زر آویزان
[...]
سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب اول » بخش ۹ - خطاب ملک زاده با دستور
ملک ویران و گنج آبادان
نبود جر طریقِ بیدادان
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۹۱ - در بیان آنکه لذت های دنیا مستعار است در حقیقت دنیا از خود لذت ندارد، زشت است و ناخوش بواسطۀ مزه خوش میشود همچون عجوزهای که خودر ا بگلگونه و اسپیداج بیالاید و بواسطۀ ان تزیین خوب نماید پس خوبی مزه است که همه زشتها بوی خوش نمایند
هرکه او از مزه بود شادان
بی خرابی است دایم آبادان
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۴ - مثل آوردن حکایت شاهزاده را در تقریر آنکه فریضه ترین همه چیزها بر آدمی دانست جوهر خود و شناخت خالق است و این معروفست که الحق اظهر من الشمس- اکنون خلق از چیزی که از آفتاب ظاهر تر است و از همه چیزها بدیشان نزدیکتر کورند و غافل و آنچه دور است و مشکل از انواع علوم مو بمو آن را بیاموزند و بدان مشغول میشوند و در تفسیر این آیه که ناکسوا رؤسهم عند ربهم
پدرش جمع کرد استادان
تا شود در علوم آبادان
اوحدی » جام جم » بخش ۹۷ - در صفت زرق و ریا و ارباب آن
آتشم درفتاد از آن نادان
گفتم: ای دل، تو نیکتر وادان
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند
چون برابر شود به استادان
همه دانند کاو بود نادان