×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶۶
آمد آن شادی جان بر ما دی
شادی افزود مرا بر شادی
پایش افتادم و لب بگرفتم
گفت، بگذار، کجا افتادی؟
گفتم آن کردم، چون باد صبا
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۲۳ - حکایت آن پادشاه مریض که از دست دو طبیب نبض او به اعتدال نمی جست و تا قاروره وجود یکی نشکست مزاج وی از علاج دیگری به صحت نپیوست
هر چه این گفتی آن وا دادی
هر چه آن بستی این بگشادی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۰ - حکایت آن پیر خارکش که از خار خواریش گل عزت می گشاد و جوان رعناوش که گل عزتش بوی خواری می داد
در دولت به رخم بگشادی
تاج عزت به سرم بنهادی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۵ - عقد سی و ششم در نیکخواهی ارکان دولت که در میان پادشاه و رعایا رابطه اند و در وصول آثار عدل و ظلم واسطه
دین خود جمله به دنیا دادی
طرفه کز دنیا هم ناشادی
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف
پا منه جز به در استادی
از کدورات جهان آزادی