گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴۹

 

می به جام ار چه زخون من مسکین داری

نوش بادت که شکرخنده شیرین داری

دو حیات است ز یک خنده تو عاشق را

زانکه در حقه یک خنده دو پروین داری

زان لب ساده گرم بوسه ببخشی، کم ازآنک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۸

 

چشم شوخ و دل سنگین بر سیمین داری

خال مشکین رخ رنگین لب شیرین داری

تو چه دانی ز من و حال من ای شمع چگل

که چو من عاشق دل سوخته چندین داری

بی نیازی و نیازت بمن بیدله نیست

[...]

کمال خجندی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵۷

 

قد رعنا رخ زیبا لب شیرین داری

قصد غارتگری عقل و دل و دین داری

حسن صورت نشود جمع بلطف سیرت

نازنینا تو هم آن داری و هم این داری

جان من خسته بدان غمزه فتان کردی

[...]

حسین خوارزمی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴

 

این چه دامی است که از سنبل مشکین داری

که به هر حلقهٔ آن صد دل مسکین داری

همه را نیش محبت زده‌ای بر دل ریش

این چه نوشی است که در چشمهٔ نوشین داری

خون بها از تو همین بس که ز خون دل من

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode