×
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶
عشق از خاک من آن روز که وحشت میبیخت
رفت گردی ز خود و آینه حیرت میریخت
رفتهام از دو جهان بر اثر وحشت دل
یارب این گرد به دامان که خواهد آویخت
رم فرصت سبب قطع امید است اینجا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶
ساقی عشق چو می در قدح مستان ریخت
شحنه عقل چو بشنید زمجلس بگریخت
چه کمند است خم زلف نکویان یا رب
هر که پیوست بدین حلقه زعالم بگسیخت
دوست باز از لب شیرین سخن از دشمن گفت
[...]
صامت بروجردی » کتاب نوحههای سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۲۶ - و برای او
شمر، لبتشنه چسان رشته عمر تو گسیخت
بیگنه خون تو ریخت