گنجور

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

باز نقاش خزان طرح دگرگون زده است

رنگها ریخته درهم که دم از خون زده است

صاحبان قلم انگشت گزیدند همه

زین رقمها که سر از خامه ی بیچون زده است

زهره آهنگ همه راهروان راست گرفت

[...]

بابافغانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۷

 

موج خط حلقه بر آن عارض گلگون زده است

جوهر از آینه حسن تو بیرون زده است

خط مشکین تو بسیار به خود پیچیده است

تا بر آن عارض گلرنگ شبیخون زده است

بی نیازست ز خلق آن که رسیده است به حق

[...]

صائب تبریزی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

دلبرم شانه بگیسوی شبه گون زده است

بدو صد سلسله دل باز شبیخون زده است

بر لب جام بود بوسه زدن فرض که آن

یار را بوسه بسی بر لب میگون زده است

ای که لیلی طلبی خرگه خود را آن ماه

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode