گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰۵

 

شور دریای سخن از دل پر جوش من است

قفل گنجینه معنی لب خاموش من است

معنی بکر که در پرده غیب است نهان

بی تکلف همه شب تنگ در آغوش من است

هر خیالی که به آن اهل سخن فخر کنند

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۱

 

حشر آرام لقب آتش خس پوش من است

زهره زهر نما باده سر جوش من است؟

خندد از چهره خارم گل رخسار کسی

همچو دل آینه ای در بغل هوش من است

تا مروت نکشد خجلت رسوایی خویش

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

صدف گوهر اسرار نهان گوش من است

چشمه بحر معانی قدح هوش من است

موج طوفان خرد جنبش آغوش من است

شور دریای سخن از دل پرجوش من است

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است

چشم مخمور بتان خواب فراموش من است

آفتاب من بیا کز شوق هم آغوشی ات

چون مه نو آنچه از من مانده آغوش من است

نالهٔ حیرت نصیبان را زبان دیگر است

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode