گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

وه که باز از کف من دامن مقصود برفت

یار دیر آمده از پیش نظر زود برفت

تن که آزرده تیغ ستمش بود بماند

جان که آویزه بند کمرش بود برفت

وعده می کرد که دیگر نروم راه فراق

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode