گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سینه‌ام مجمر و عشق آتش و دل چون عود است

این نفس نیست که برمی‌کشم از دل، دود است

دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی

اینقدر هست که مژگان تو خون‌آلود است

از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم

[...]

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

هر که را سر زوفا خاک ره مقصود است

بخت مقبل بود و طالع او مسعود است

شعله طور بود یا که گلستان خلیل

پرتو عارض تو یا شرر نمرود است

سر زخاکم نزند زآتش دل هیچ گیاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۴

 

آتشین روی تو را زلف نگویم دود است

بلکه آن شعله طور است که مشک آلود است

خط بر آن آتش رخساره نه دود عود است

یا ریاحین خلیل و شرر نمرود است

عیب مستان چکنی زاهد پیمانه شکن

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۸ - خرد از ذوق نگه گرم تماشا بود است

 

خرد از ذوق نگه گرم تماشا بود است

این که جوینده و یابندهٔ هر موجود است

جلوهٔ پاک طلب از مه و خورشید گذر

زانکه هر جلوه درین دیر نگه آلود است

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode