حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲
در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخَت دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
[...]
جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷
چون صبا شانه درآن طره خم در خم زد
سلک جمعیت شوریده دلان برهم زد
تار هر موی کز آمد شد آن شانه گسست
با رگ جان من آن را گرهی محکم زد
تا ز راهت ننشیند به رخ غیر غبار
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶ - تتبع خواجه
هر که در کوی خرابات ز رندان دم زد
باید اول قدم خود به سر عالم زد
نزد رندان خرابات که صد جان به جویست
نتوان بیش ز انفاس مسیحا دم زد
ناصح ار مرهم پندم به دل ریش نهاد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸
شادی عشق تو هنگامه غم برهم زد
شور حسنت نمکی بر جگر آدم زد
شب ز دیدار تو گردید به مهر آبستن
جامه بر سنگ ز سور رخ تو ماتم زد
شهد لب های تو دکان طبیبان در بست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰
حسن جنبید ز خواب و مژه را برهم زد
فتنه برپا شد و نیشی به رگ عالم زد
هرچه در پرده نهان بود هویدا کردند
چه شبی بود که این صبح سعادت دم زد؟
بی محبت ننمودند اجابت هرچند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۸۲
عشق اول به دل سوخته آدم زد
مایه ور شد ز دل آدم و بر عالم زد
در دل و جان ملک شور قیامت افتاد
زان نمک کز لب خود بر جگر آدم زد
تن خاکی که همان دید ز انسان ابلیس
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴
کی دواجو بود آن دل که ز دردش دم زد
داغ بیدردی آنم که دم از مرهم زد
با خرد روز ازل بر سر سودا بودم
عشق پیش آمد و سودای مرا برهم زد
محنت هجر تو داند که چه با جانها کرد
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
[...]
قائم مقام فراهانی » منشآت » رسالهها » شمایل خاقان - قسمت اول
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش بهمه عالم زد
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
تا صبا شانه بر آن سنبل خم در خم زد
آشیان دل یک سلسله را بر هم زد
بود از زلف پریشان توام خاطر جمع
فتنه عشق چو گیسوی تواش بر هم زد
تابش حسن تو در کعبه و بت خانه فتاد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و برآدم زد
عقل میخواست کزین شعله چراغ افروزد
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
عقل کل تا، به قدم از من و از ما دم زد
جلوه حسن تو آن ما و منی بر هم زد
غیرت عشق بنازم که چو افروخت چراغ
شعله بر خرمن خاصان بنی آدم زد
مدعی خواست کند شرح غم عشق بیان
[...]
شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸ - زخم و مرهم
تا صبا شانه بر آن زلف خم اندر خم زد
آشیان دل صد سلسله را، برهم زد
تابش حسن تو در کعبه و بتخانه فتاد
آتش عشق تو، بر محرم و نامحرم زد
تو صنم قبلهٔ صاحب نظرانی امروز
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳
شاه ایران پس قرنی ز عدالت دم زد
رایت عدل مظفر به فلک پرچم زد
خیمه داد در ایوان بنی آدم زد
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۱ - پیام
عقل چون پای درین راه خم اندر خم زد
شعله در آب دوانید و جهان بر هم زد
کیمیاسازیِ او ریگ روان را زر کرد
بر دل سوخته اکسیر محبت کم زد
وای بر سادگی ما که فسونش خوردیم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴
کس از آن زلف و از آن خال نیارد دم زد
که یکی راه ز شیطان و یکی ز آدم زد
خلق از مؤمن و کافر همه مفتون ویند
غمزه اش راه دل محرم و نامحرم زد
عقل بگذاشت بسی قاعده در کار ولی
[...]