گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۰

 

من همان مستم و شوریده کز اوّل بودم

تا نبودم به تو مشغول معطّل بودم

گر بریدم ز تو بی تو به خطا معذورم

زان که موقوفِ محالاتِ مخیّل بودم

چشم اگر باز کنی باز شود از تو به تو

[...]

حکیم نزاری
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵

 

یاد باد آنکه گلستان پر از گل بودم

زیب دامان و کنار از گل و سنبل بودم

جلوه گر تازه گلی هر طرفی زینت باغ

من نواسنج در آن باغ چو بلبل بودم

گاه بر گوش و دلم حلقه زگیسو میکرد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode