گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹۳

 

بال پرواز خود آن مردم غافل بستند

که به زنار علایق کمر دل بستند

جلوه موج سراب است جهان در نظرش

چشم حق بین کسی را که ز باطل بستند

در جنت نگشایند به رویش فردا

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۲

 

عشق نگشوده طلسمی است که بر دل بستند

آه از این عقده آسان که چه مشکل بستند

گرچه صید قفسم کی روم از خاطر دام

در هواداری من عهد به یک دل بستند

عشق موجی است که ساغر کش گرداب فناست

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷

 

سالکانی که به خورشید رخت دل بستند

شبنم آسا به نگه سوی تو محمل بستند

به طپش از قفس، امید رهایی غلط است

این طلسمی است که بر بازوی بسمل بستند

رنگ شادی به رخ از پهلوی دل چشم مدار

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۵

 

آرزو سوخت نفس آینهٔ دل بستند

جاده پیچید به خود صورت منزل بستند

حیرت هر دو جهان درگرو هستی ماست

یکدل ینجا به صد آیینه مقابل بستند

پیش از ابجاد، فنا آینهٔ ما گردید

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶۶

 

غافلی چند که نقش حق وباطل بستند

هرچه بستند بر این طاق و سرا، دل بستند

سعی غواص در این بحر جنون‌پیمایی‌ ست

آرمیدن‌گهری بود به ساحل بستند

چون سحر مرهم کافور شهیدان ادب

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode