گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » سایر » مخمس

 

بلبلان سحر از جام صبوحی مستند

می پرستان سحر خیز بمی بنشستند

توبه ی زاهد سجّاده نشین بشکستند

کوه را تا کمر از لاله ی حمرا بستند

خواجوی کرمانی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مرثیه حضرت مخدوم نورا [نورالدین عبدالرحمن جامی]

 

به نمازت که هزاران ز بشر پیوستند

صد هزاران ز ملایک به هوا صف بستند

امیرعلیشیر نوایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹۱

 

تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند

سروها یکقلم از پای دگر ننشستند

از تماشای تو نظارگیان راست دو عید

تا دو ابروی هلال تو به هم پیوستند

مزن ای شانه به هم زلف دلاویزش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹۲

 

دردمندان که به ناخن جگر خود خستند

چشمه خویش به دریای بقا پیوستند

خود حسابان که کشیدند به دیوان خود را

در همین نشأه ز آشوب قیامت رستند

خاکیانی که به معماری تن کوشیدند

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳

 

زاهد و محتسب و شیخ بهم پیوستند

تا در میکده را بر رخ رندان بستند

گر به بندند در میکده یا بگشایند

خیل مستان خم عشق تو بی می مستند

جملگی عقرب جراره و با نیش جفا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode