سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » مسمطات » شمارهٔ ۲ - شاعر ساده سخنم
دیگر اسکاف حکیمی که بخوی مگس است
دول حلواست چو حلوا ز همه باز پس است
بانگ بیهوده همیدارد گوئی جرس است
وز بسی گنده دکانش بمثال جرس است
گرچه با مایه کمی دون و دنی و دنس است
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
عشق این است که ما راست دگرها هوس است
هر که چون ماست نشانیش ز معشوق بس است
در حضوریم به کویش ز شد آمد فارغ
شهر پندار که بی محتسب و بی عسس است
خود چه باک است اگر شهر پر از محتسب اند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
هر که را در سر زلف صنمی دسترسی است
برود گر به سر ماه همان رشته بس است
هیچ کس نیست که او را به جهان دردی نیست
وانکه دردیش نباشد به جهان هیچ کس است
پخته شد در هوس دوست دلم بریانم
[...]
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
لیلیاش در دل و گوشش به صدای جرس است
یا رب این مغلطه مجنون ترا با چه کس است
میبرد برگ گلی باد ز گلزار برون
بلبلی در پس دیوار مگر در قفس است؟
بلبل از بیخودی عشق جهد شاخ به شاخ
[...]
نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۲۴
با تو آمیزش غیر الفت قند و مگس است
خودفروشی مکن ایشوخ بس است ارهوس است