گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۷۷

 

باکه‌گویم چه قیامت به سرم می‌گذرد

که نفس نازده هر شب سحرم می‌گذرد

درد اندوه خوش است از طرب بیکاری

حیف دستی‌که ز دل برکمرم می‌گذرد

خاک ‌گل می‌کنم ‌و می‌روم از خویش چو اشک

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode