گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

ای که جانم به فدایِ قد خوش منظرِ دوست

کاش صد جان دگر داشتمی در خور دوست

روزها می­گذرد تا خبرش نشنیدم

چون کنم، با که بگویم که فرستم برِ دوست

دشمن اربا من ازین روی ترش خواهد داشت

[...]

حکیم نزاری
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

عاشق آن نیست که شد محرم و همدم بر دوست

عاشق آنست که محروم بود از در دوست

گر فلک هر دو جهان در نظرم عرض کند

در دلم نقش نبندد بجز از پیکر دوست

برو ایخواجه مگو از سر یوسف بگذر

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode