فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری گوید
دل آن ترک نه اندر خور سیمین بر اوست
سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست
با لب شیرین با من سخنان گوید تلخ
سخن تلخ نداند که نه اندر خور اوست
نه باندازه کند کار و نگویم که مکن
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴
خسروی کاینه روی ظفر خنجر اوست
رونق سلطنت از تیغ ظفرپرور اوست
بام بی در که فلک کنیت و گردون لقب است
عاشق و شیفته خدمت بام و در اوست
پس ازین گر ننهد فتنه کله کژ چه عجب؟
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴
خسروی کاینه روی ظفر خنجر اوست
رونق سلطنت از تیغ ظفرپرور اوست
بام بی در که فلک کنیت و گردون لقب است
عاشق و شیفته خدمت بام و در اوست
پس ازین گر ننهد فتنه کله کژ چه عجب؟
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰
از دل خسته چه پرسی که دلم در بر اوست
نمک داغ درونم لب چون شکر اوست
طلب انس از آن ترک پریزاد خطاست
زانکه غلمان پدر و حور پری مادر اوست
گرچه صد حور نماید رخ خوب از منظر
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۵ - در ولادت باسعادت در درج اصطفا حضرت خاتم انبیا علیه آلاف التحیه و الثنا
ماه و خور رانده ای از مخزن سیم و زر اوست
حاصل کون و مکان ما حضر محضر اوست
آسمان مفتخر از میمنت اختر اوست
نظر بخت بهر مرحله بر منظر اوست
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - منقبت سیدالشهداء (ع)
«دل آن ترک نه اندر خور سیمینبر اوست
سخن او نه ز جنس لب چون شکر اوست»
بینی آن زلف که سیسنبر و سوسن، بر اوست
دل من فتنه بر آن سوسن و سیسنبر اوست
چون فروپیچد و برتابد و بربندد
[...]