گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴

 

هر خدنگی که ز دست تو به جان می‌رسدم

من چه گویم که چه راحت به روان می‌رسدم؟

خود گرفتم که به من دولت وصلت نرسد

ناوکی آخر از آن دست و کمان می‌رسدم

من که باشم که رسد دیدن روی تو به من

[...]

سلمان ساوجی
 

ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر

 

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم

مستحق لگدم

ایرج میرزا
 
 
sunny dark_mode