×
منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
اینچنین آسان فرزند نزادهست کسی
که نه دردی متواتر بگرفتش، نه تبی
دو تکز در شکم هریک ، نه بیش و نه کم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ایرانشاه
ای ز آواز و جمال تو جهان پر طربی
وز پی هر دو شده جان و دلم در طلبی
چشم و گوش همه از لحن و رخت پر در و گل
پس چرا قسمتم از هر دو عنا و تعبی
گر ز آهن دل من در کف تو گشت چو موم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۱
زارم از فرقت شیرین دهنی نوش لبی
چاره وصل است برانگیز خدایا سببی
جان که در موج غم افتاد جدا زان لب لعل
عاقبت خواهدش آن موج رساندن به لبی
چون نیامد ادب بزم وصال از من مست
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲ - در تهنیت عید قربان
بر چه مذهب تو مگر معتقد ای نوش لبی
کآفت اهل منی زآن حرکات عجبی
مست اندر عرفات ازبط بنت العنبی
ازعجم دست کشیده پی قتل عربی
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۵ - در بیان اذان گفتن بلال
زد شرر بر جگر او یکی از بیادبی
خارجی گفت به اولاد رسول عربی