گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹

 

آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو

می‌کند قصد جهانی و ندارد باک او

قصد جان می‌کند و جان همه عالم اوست

می‌خورم زهر فراق و ندهد تریاک او

چو رسید آن گل خوشبو ز دیار باکو

[...]

سلمان ساوجی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۵

 

نتوان یافت دلی خوش به جهان ای کاکو

چه روی گاه سوی گنجه و گاهی باکو؟

طرفه عهدی ست، که انگشت تحیر شده است

آشنای همه لب، همچو نی تنباکو

ای که از لطف، نگهدار همه دل هایی

[...]

سلیم تهرانی
 
 
sunny dark_mode