×
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵۶
جان من، بی من درمانده تنها چونی؟
من ز غم سوخته گشتم، تو بگو تا چونی؟
بندگان را نرسد پرسش مخدوم، ولی
ای منت بنده، بگو بهر خدا تا چونی؟
هیچ می دانی کآخر غم تنهایی چیست؟
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - واقع شده در مرثیه فرزند است
زیر گل تنگدل ای غنچه رعنا چونی
بی تو ما غرقه به خونیم تو بی ما چونی
سلک جمعیت ما بی تو گسسته ست ز هم
ما که جمعیم چنینیم تو تنها چونی
بر سر خاک توام ای که ازین پیش مرا
[...]