گنجور

کوهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هر که را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند

از دل و عقل و جهانش همه بیگانه کند

از خم زلف سیاه تو بریزد جانها

گر صبا زلف سمن سای تو را شانه کند

چشم صیاد تو تا مرغ دلم را گیرد

[...]

کوهی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۶

 

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند

سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟

می شود جلوه بت راهنمایش به خدا

گر به اخلاص کسی خدمت بتخانه کند

از شبیخون نسیم سحر ایمن گردد

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱

 

آشنایی بتو عیب است که بیگانه کند!

کیست شمشاد که گیسوی ترا شانه کند؟!

بند غم هر که کشد، قدر رهایی داند

عاقلم کرده از آن عشق، که دیوانه کند

آن چه مژگان دراز است، که گر خواباند

[...]

واعظ قزوینی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی

 

هرکه را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند

ز آشنایانِ جهانش همه بیگانه کند

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۳۱ - کوهی شیرازی

 

هرکه را زلف چو زنجیر تو دیوانه کند

ز آشنایانِ جهانش همه بیگانه کند

رضاقلی خان هدایت
 
 
sunny dark_mode