گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲

 

عاشقی را که غم دوست به از جان نبود

عاشق جان بود او، عاشق جانان نبود

مردن از دوستی، ای دوست، زهندو آموز

زنده در آتش سوزان شدن آسان نبود

بی بلا نیست مرادی که نه حج پیش در است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

این ندانسته که قَدْرِ همه، یکسان نَبُوَد

زاغ را مرتبهٔ مرغِ خوش‌الحان نَبُوَد

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷۰

 

باد را راه در آن طره پیچان نبود

شانه را دست بر آن زلف پریشان نبود

در شهادت دل من همت دیگر دارد

نشوم کشته به زخمی که نمایان نبود

عندلیبی که به هر غنچه دلش می لرزد

[...]

صائب تبریزی
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » منقبت

 

چه دل است اینکه یکی روز به سامان نبود

پند نپذیرد و از کرده پشیمان نبود

روز و شب جز که در آن چاه زنخدان نبود

چه گنه کردکه جز درخور زندان نبود

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » منقبت

 

هیچ با ما دل او را سر احسان نبود

دل او راگوئی که به فرمان نبود

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode