گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست

بی وجودت فرحی در تن بی جانم نیست

جمع چون باشم و آسوده دل و خوش خاطر

دیر شد تا به کف آن زلف پریشانم نیست

شدم از نقش خیال تو چو سوزن باریک

[...]

حکیم نزاری
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

بیش از این برگ فراق رخ جانانم نیست

بیش از این قوت سرپنجهٔ هجرانم نیست

کرده‌ام عزم سفر بو که میسر گردد

میکنم فکر و جز این چاره و درمانم نیست

روی در کعبهٔ جان کرده به سر می‌پویم

[...]

عبید زاکانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

میرسد یار و دریغا سروسامانم نیست

تحفه ای جز گهر اشگ بدامانم نیست

عاشقم عاشق و پروا، ز رقیبانم نیست

آتشم آتش و پروا، ز مغیلانم نیست

در تماشای بهشتم ز خیال رخ دوست

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode