گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۷

 

هر چه در هستی ما هست چنان در بازیم

که اگر سوزن با ما بود آن در بازیم

در وفا تا بتوانیم چه تقصیر کنیم

با تو ما را به دل آن است که جان در بازیم

جانِ جانی تو اگر جان نبود جانان هست

[...]

حکیم نزاری
 
 
sunny dark_mode