گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

چشم بد دور که زیباتر از این نتوان بود

بنده روی تو خواهم ز میان جان بود

دل من در هوس آن لب چون آب حیات

بس که در تیرگی زلف تو سرگردان بود

گفته بودند که روی تو به از خورشید است

[...]

همام تبریزی
 
 
sunny dark_mode