گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

آنکه برده ست دلم زلف پریشان اینست

آنکه کشته ست مرا نرگس فتان اینست

آمد آن سرو خرامان و به خاکم بنشست

وه که با جان رود، از سرو خرامان اینست

ز آشنایی خطرم باشد و می گفت حکیم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode