گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳

 

گر به رخسار چو ماهت صنما می‌نگرم

به حقیقت اثر لطف خدا می‌نگرم

تا مگر دیده ز روی تو بیابد اثری

هر زمان صد رهت اندر سر و پا می‌نگرم

تو به حال من مسکین به جفا می‌نگری

[...]

سعدی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

گر کسی را حسد آید که تو را می‌نگرم

من نه در روی تو، در صنع خدا می‌نگرم

من از آن توام و هر چه مرا هست تو راست

روشنست اینکه به چشم تو تو را می‌نگرم

خصم گوید که روا نیست نظر در رویش

[...]

سیف فرغانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۰

 

تا در آیینه رویت صنما می‌نگرم

کافرم گر به جز از نور خدا می‌نگرم

چشم ظاهر بکنم دیده دل باز کنم

تا نگویی به تو از نفس و هوا می‌نگرم

هرچه آید ز تو گر خود همه جور است و جفا

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode