گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۷

 

دیده دیدن رویت ز خدا می طلبیم

در رخ نور وشت نور و صفا می طلبیم

مدّتی تا ز غمت دل به جفا بنهادیم

لیکن از کوی صفا بوی وفا می طلبیم

ما نداریم گناهی، چو تو می گویی نیست

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۳۰

 

خسته‌حالیم و ز زلف تو شفا می‌طلبیم

دردمندیم و ز وصل تو دوا می‌طلبیم

هرکسی را ز تو گر هست به نوعی طلبی

ما به هر وجه که هست از تو تو را می‌طلبیم

از خدا نعمت جنت طلبد زاهد و ما

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶

 

ما وصال تو به زاری و دعا می‌طلبیم

دردمندیم و ز لعل تو دوا می‌طلبیم

همچو حجّاج به احرام درت بسته میان

کعبهٔ کوی تو از راه صفا می‌طلبیم

هرکسی از پی مقصود خود اندر طلبی است

[...]

ابن حسام خوسفی
 
 
sunny dark_mode