گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱۳

 

عاشق دلشده هرچند که آواز دهد

کوه تمکین تو مشکل که صدا باز دهد

راه در خلوت وصل تو سپندی دارد

که ز خاکستر خود سرمه به آواز دهد

صیدبندی که ازو چشم رهایی دارم

[...]

صائب تبریزی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۳

 

دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد

رفتن عکس تو از آینه آواز دهد

مغز جان سوخت ز سودا و به کام تو هنوز

زهر رسوایی ما چاشنی راز دهد

خاک خون باد که در معرض آثار وجود

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode