گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

بیدادگری روی تو اندازه ی راز است

این رشته به انگشت نپیچی که دراز است

عشق آفت سلطان بود، آرایش بنده

این مسأله در نسخه ی محمود و ایاز است

یا رب تو نگهدار دل خلوتیان را

[...]

عرفی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴

 

درِ صد زخم جفا زان مژه بر دل باز است

غمزه زان ناوک کج سخت درست انداز است

هرکه خودبین و خودآرا ز هنر بی‌خبر است

همچو طاووس که پر زینت و کم پرواز است

سر توحید ز زنجیر شود معلوم است

[...]

کلیم
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۵

 

چشم مست تو مگر یپرم بمب انداز است

یا ز ترکان صحیح النسب قفقاز است

چشم مستی که تو داری همه دارند ولی

این روش در همه ساده رخان ممتاز است

دست خالی زده ام توپ به سودای تو من

[...]

ادیب الممالک
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تا کی و تا چند؟

 

محتسب راهزن و شحنه کمند انداز است

جیش‌،‌ غارتگر و سرخیل‌ سپه جانباز است

ره به هر بدگهری‌، بدکهران را باز است

لوحش‌الله که به‌ هر حسن وطن‌ ممتاز است

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode