گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹

 

خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی

سود و سرمایهٔ دین بر سر بازار کنی

شب عمرت بشد و صبح اجل نزدیک است

خویشتن را گه آن نیست که بیدار کنی

چیست این عجب و تفاخر به جهان ساکن باش

[...]

عطار
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۴ - واسوخت

 

وقت آنست که لطفی به من زار کنی

نظری جانب این مرغ گرفتار کنی

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode