گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

دوش رفتم به سر کوی به نظّارهٔ دوست

شب هزیمت‌شده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست

از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش

ماه دیدم رهی و زهره سماکارهٔ دوست

گوش‌ها گشته شِکرچین که همی‌ریخت ز نطق

[...]

سنایی
 
 
sunny dark_mode