گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۷

 

حال دل پیش تو گفتم، که تو یارم باشی

نه بدان تا تو به آشفتن کارم باشی

من که سوزنده چو شمعم خود ازین غصه تو نیز

چه ضرورت که فروزندهٔ نارم باشی؟

زین پس آن چشم ندارم که مرا خواب آید

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode