گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۶

 

روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم

نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم

مشتری وار سر زلف مه خود گیریم

فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم

اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا

[...]

مولانا
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۸۲

 

چند در پرده دل باده گلنار زنیم

ای خوش آن روز که می بر سر بازار زنیم

چه کند با دل دریایی ما عشق مجاز

چه قدر جوش به یک مشت خس و خار زنیم

نشد از سبحه و زنار گشادی ما را

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۰

 

فال فرخنده بیایید به دیدار زنیم

برقی از شمع تجلّی به شب تار زنیم

بر رخ غیر ببندیم در خلوت دل

کوری مدعیان بادهٔ اسرار زنیم

ور شود در سر مستی تهی از باده کدو

[...]

حزین لاهیجی
 
 
sunny dark_mode