گنجور

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

گر همی فرعون قوم سحره پیش آرد

رسن و رشتهٔ جنبیده به مار انگارد

بالله و بالله و بالله که غلط پندارد

مار موسی همه سحر و سحره اوبارد

منوچهری
 

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

هر نسیمی که به من بوی خراسان آرد

چون دم عیسی در کالبدم جان آرد

دل مجروح مرا مرهم راحت سازد

جان پر درد مرا مایه درمان آرد

گوئی از مجمر دل آه اویس قرنی

[...]

سید حسن غزنوی
 

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۲۶ - ایضاً له

 

هر خردمند که او را درم و سیم بود

خویشتن خوش بخورد یا نه ، نگاهش دارد

بدگر کس ندهد برطمع سود که او

می خورد فارغ و این خیره قفا میخارد

عمر از آن در طرب و ناز گذارد نرگس

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢٣

 

فلک آنست که یکروز بپایان نبرد

تا دلم را ببلای چو شبی نسپارد

روز روشن ز شب تیره سیه تر گردد

گر ز حالم رقمی عقل بر او بنگارد

کرده روزم چو شب تیره ولی صبح دلم

[...]

ابن یمین
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

ابر سودای تو آن لحظه که توفان بارد

دل دیوانه ما جان بجوی نشمارد

تخم سودای تو در بهر یقین افشاندم

دل شناسد که: ازین بحر چه بر می دارد؟

زاهد از شیوه تقلید درین مزرع عمر

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶

 

دلم از جور تو بسیار شکایت دارد

وقت آن شد که شکایت بحکایت آرد

مدتی بود که اندر هوست جان می داد

وقت آن شد که بدیدار تو جان بسپارد

آرزوی تو، که صد جان گرامی ارزد

[...]

قاسم انوار
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵

 

نیشکر قامت من آنکه دل من دارد

سبز تلخی است که شیرینی ازو می بارد

تا چه برمیدهد آخر غم آن سرو که دل

روزگاری است که این تخم بلا میکارد

شکرین لعل لبش را سپه خط چو گرفت

[...]

اهلی شیرازی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

سرمه کی طاقت آن چشم پر از ناز آرد

تا دل خستهٔ صاحب نظری نازارد

به دلم تخم وفا پاش ببین دهقان را

هرچه انداخته در خاک همان بردارد

آه من حلقه به گوش تو مگر اندازد

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode