گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۸

 

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای

دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای

من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم

نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای

چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم

[...]

سعدی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » مفردات » شمارهٔ ۸

 

جز غم عشق بهر چیز که در ساخته‌ای

حیف و صد حیف از آن عمر که در باخته‌ای

رضی‌الدین آرتیمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۴

 

چهره را صیقلی از آتشِ می ساخته‌ای

خبر از خویش نداری که چه پرداخته‌ای

ای بسا خانهٔ تقوی که رسیده‌ست به آب

تا ز منزل عرق‌آلود برون تاخته‌ای

در سرِ کوی تو چندان که نظر کار کند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۳

 

سوز داغ دلم ای لاله تو نشناخته ای

ورقی چند به بازیچه سیه ساخته ای

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۴

 

ای نفس مایه درین عرصه چه پرداخته‌ای

نقد فرصت همه رنگست و تو در باخته‌ا‌ی

صفحه آتش زده‌ای ناز چراغان چه بلاست

تا به فهم پر طاووس رسی فاخته‌ای

کاش از آینه ‌کس گرد سراغت یابد

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

ای که با اهل هوس نرد وفا باخته‌ای

منم آن مهره که در ششدرم انداخته‌ای

محفل‌افروز جهانی تو که داری چون شمع

رخ افروخته‌ای و قد افراخته‌ای

یکره ار جلوه کند سرو تو در باغ وگر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴

 

زابروان تیغِ دوسَر بر مه و مهر آخته‌ای

رتبهٔ خود چه توان کرد که نشناخته‌ای

هیچکس راه نبرده که کجا منزل تست

چون کلیسا و حرم هردو بپرداخته‌ای

گفتی ای عقل که با عشق کنم ساز نبرد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵

 

این چه حالست که از سرکله انداخته‌ای

مست و بیخود شده از خانه برون تاخته‌ای

تبغ‌ صیقل زده در مشت و سپر از پس پشت

نرد کین باخته و ساز جدل ساخته‌ای

ساق بالا زده و ساعد کین برچیده

[...]

قاآنی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۱۳ - زبان حال از قول جناب سکینه علیها سلام بذوالجناح

 

ای فرس با تو چه رخ داده که خود باخته‌ای

مگر اینگونه که ماتی توشه انداخته‌ای

چه بلا رفته که با خویش نپرداخته‌ای

کی (که ای) فرس شیهه زنان بر حرمش تاخته‌ ای

تو ز بهر خبر از تیر پری ساخته‌ای

[...]

نیر تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۲ - فی‌الموعظه

 

حیف از این عمر گرانمایه که نشناخته‌ای

قدر او را و چنین مفت ز کف باخته‌ای

تیر تدبیر به صید تن خود آخته‌ای

مرگ را مصدر افسانه خود ساخته‌ای

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode