گنجور

حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۵

 

هوس باد بهارم به سوی صحرا برد

باد بوی تو بیاورد و قرار از ما برد

هرکجا بود دلی چشم تو برد از راهش

نه دل خسته بیمار مرا تنها برد

آمد و گرم ببرد آب رخم اشک چو سیم

[...]

حافظ
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲۷

 

دل و دین و خرد و هوش مرا صهبا برد

حاصل عمر من این سیل گران یکجا برد

نه همین تشنه من از میکده بیرون رفتم

که صدف هم دل پرآبله از دریا برد

نکند جاذبه عشق اگر کوتاهی

[...]

صائب تبریزی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

دوش سودای جنونم بسوی صحرا برد

کرد مجنونم و اندر طلب لیلا برد

غافل از اینکه بود در حشم دل لیلی

بی سبب شور جنونم بسوی صحرا برد

ساحت خیمه لیلی همه بر مجنون بود

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode