گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۷

 

چشم مست تو که دی بر من بیتاب افتاد

تو نیفگندی، از آلودگی خواب افتاد

غمزه تیز به پیرامن چشمش گویی

تیغ خون است که در مهچه قصاب افتاد

مشتبه می شود قبله ز رویت، چه کنم؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
sunny dark_mode