گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود

 

روزه از خیمه ما دوش همی شد بشتاب

عید فرخنده فراز آمد با جام شراب

قوم را گفتم چونید شمایان به نبید

همه گفتند صوابست صوابست صواب

چه توان کرد اگر روزه زما روی بتافت

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳

 

ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب

وز غم غربت از سرْت بپرّید غراب

گرد غربت نشود شسته ز دیدار غریب

گرچه هر روز سر و روی بشوید به گلاب

هر درختی که ز جایش به دگر جای برند

[...]

ناصرخسرو
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶

 

نبود صعبتر از هجر بتان هیچ عذاب

که شب و روز جدا دارد از من خور و خواب

اندرین گیتی کس یاد نکردی ز گنه

گر بدان گیتی چون هجر بدی هیچ عذاب

تا غم فرقت آن ماه بمن باز نخورد

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۹ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

باغ معشوقه بد و عاشق او بوده سحاب

خفته معشوقه و عاشق شده مهجور و مصاب

عاشق از غربت باز آمده با چشم پرآب

دوستگان را با سرشک مژه برکرد از خواب

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

بچگانش بنهادند تن خویش برآب

نچخیدند و نجنبیدند از بستر خواب

گرد کردند سرین محکم کردند رقاب

رویها یکسره کردند به زنگار خضاب

منوچهری
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

مجلسی سازم با بربط و با چنگ و رباب

با ترنج و بهی و نرگس و با نقل و کباب

بگسارم به صبوح اندر، زین سرخ شراب

که همش گونهٔ گل بینم و هم بوی گلاب

منوچهری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

روز برف است بیایید و بیارید شراب

تا بنوشیم به شکرانه ی این فتح الباب

میر مجلس بنشین گو و به ساقی فرمای

تا سبک رطل گران پیش من آرد به شتاب

در چنین روز و جوارِ درِ نوروزِ شریف

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

ای دلم با تو چو در شیشه ی شفاف شراب

چون بود شیشه ی شفاف و درو لعل مذاب

آفتاب از اثر ابر شود پوشیده

نور فایض نشود نا شده بیرون ز حجاب

شیشه با آن که پر آب است به صورت به خواص

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

وقت خواب است بینداز بتا جامه ی خواب

ساقیا بیش مده می که خرابیم و به تاب

هرچه سر برکند از جیب قصب ماه زمین

از رخ ماه قدح باید برداشت نقاب

مطلع ماه قدح چون بود از مشرق خم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

روز عید است به من ده می نابی چو گلاب

که ازان جام شود تازه ام این جان خراب

جان من از هوس آن، به لب آمد اکنون

به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکراب

روزه داری که گشادی ز لبش نکهت مشک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

نوبهارست و دل پر هوس و بادهٔ ناب

حبذا روی نگار و لب کشت و سر آب

صبح برخیز و بر گل به صبوحی بنشین

چون به آواز خوش مرغ درآیی از خواب

عیش نیکوست کسی را که تواند کردن

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در آرزوی کعبه و زیارت مرقد رسول

 

بوی آن خاک دمی گر برهاند ز عذاب

به نسیم خوش آن روضه در آییم ز خواب

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٠

 

سائلی حال جهانرا ز یکی کرد سؤال

آن شنیدی که چه فرمود حکیمش بجواب

گفت دنیا و نعیمش چو بیابان و سراب

یا خیالیست که صاحبنظرش دید بخواب

خواب را مردم بیدار دل اصلی ننهند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

یک دو سیمین تن و یاری دو سه چاریم بهم

خورده هر روز منی پنج شش از باده ناب

هفته ئی مجلس ما طعنه زن هشت بهشت

بود و امروز تهی گشت صراحی ز شراب

ای تو در طاق نه ابروی فلک جفت کرم

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

هرکه در عهد ازل مست شد از جام شراب

سر ببالین ابد باز نهد مست و خراب

بیدلان را رخ زیبا ننمائی بچه وجه

عاشقانرا ز در خویش برانی ز چه باب

می پرستان همه مخمور و عقیقت همه می

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » مخمسات » شمارهٔ ۲

 

گل سوری دگر از چهره برافکند نقاب

قدح لاله شد از ژاله پر از باده ی ناب

ساقیا وقت صبوحست بده جام شراب

پیش رخسار تو گو صبح جهانتاب متاب

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲

 

چشمه چشم من از سرو قدت یابد آب

رشته جان من از شمع رخت دارد تاب

تشنه لب گِردِ سراپای جهان، گردیدم

نیست سرچشمه به غیر از تو و باقی است سراب

غم سودای تو تا در دل من خانه گرفت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳

 

چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب

رویت از آتش اندیشه دل یابد تاب

چشم مست تو که بر هر طرفی، می‌افتد

بر من افتاد، زمستی و مرا کرد خراب

با خیال تو مرا، خواب نیاید در چشم

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

آن خداوند کش آمد ز خداوند خطاب

بانوی هر دو جهان مریم بلقیس جناب

ای ز بار مننت گجردن گردون شده خم

وی ز موج کرمت دیده دریا شده آب

برق با سرعت عزمت همه صبرست و سکون

[...]

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

ای خطت سلسله یی بر قمر از عنبر ناب

وی دل و دیده ز سودای تو پرآتش و آب

دوش در وصف جمال تو چو در بستم دل

خوب رویان معانی بگشادند نقاب

خانه حسن ز بالای تو دارد استون

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode