گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۸

 

هر که از قافله کعبه جدا افتاده است

کارش از راهنمایان به خدا افتاده است

رهبر حق طلبان روشنی راه بس است

ساده لوح آن که پی راهنما افتاده است

به دلیل غلط آن کس که زند لاف وصول

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۹

 

خال زیر لب آن ماه لقا افتاده است

چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است

دل بی جرأت ما گوشه نشین ادب است

ورنه لعل لب او بوس ربا افتاده است

بی سرانجامتر از نقطه بی پرگارست

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۳

 

در گلستانی‌که‌گرد عجز ما افتاده است

همچو عکس‌ازشخص‌،‌رنگ‌ازگل‌جدا افتاده است

بسکه شد پامال حیرانی به راه انتظار

دیدهٔ‌ما، بی‌‌نگه چون نقش پا افتاده است

ما اسیران از شکست‌دل چسان‌ایمن شویم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode