گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹

 

دشمن از بهر تو گر طعنه زند بر دل و دینم

دل من دوست ندارد که کسی بر تو گزینم

گر چه با من نفسی از سر مهری ننشینی

اگرم بر سر آتش بنشانی بنشینم

من به صدق آمده‌ام پیش تو، بی‌رغبت از آنی

[...]

اوحدی
 
 
sunny dark_mode