گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹

 

چون تو در شهر مهی از من دلداده چه لایق

که نباشم به سر کوی تو آشفته و عاشق

آن که با روی نکو داد تو را پایه عذرا

چه عجب گر دهد از عشق مرا منصب وامق

گو طبیبم ز غم عشق تو پرهیز مفرما

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode