گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۱

 

مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم

من و بالای مناره که تمنای تو دارم

ز تو سرمست و خمارم خبر از خویش ندارم

سر خود نیز نخارم که تقاضای تو دارم

دل من روشن و مقبل ز چه شد با تو بگویم

[...]

مولانا
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۹

 

من آشفته و شیدا چو تمنای تو دارم

از سر خویش گذشتم سر سودای تو دارم

گل صد برگ نبویم سمن و لاله نجویم

که در این باغ هوای گل رعنای تو دارم

بجهان شورش و غوغا چه عجب از من شیدا

[...]

حسین خوارزمی
 
 
sunny dark_mode