گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹

 

چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت

آه اگر چون کمرم دست رسیدی به میانت

در دلم هیچ نیاید مگر اندیشه وصلت

تو نه آنی که دگر کس بنشیند به مکانت

گر تو خواهی که یکی را سخن تلخ بگویی

[...]

سعدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت

آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت

گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی

هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت

این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری

[...]

کمال خجندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

سر این سوختن ایشمع اگر نیست عیانت

زآه پروانه بود کاتشی افتاده بجانت

تا بکی سرکشی از ناز و نپرسی زاسیران

از غم فاخته آزاد بود سرو روانت

معنی نقطه موهوم شود حل بحکیمان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode